اما حس بودنش به من شوق زندگی میده .
میگن پُشت سر مسافر آب بریزی بر میگرده
اشک که از آب زلال تره چرا مسافر من…
بر نمی گرده…؟
عکسهایت هر روز به تنهای من میخندن .
امروز به بهانه یک خنده جدید به عکست نگاه میکنم .
و اينك باران
بر لبهء پنجرهء احساسم مي نشيند
و چشمانم را نوازش مي دهد
تا شايد از لحظه هاي دلتنگي عبور كنم
پس شاهد باش .
چقدر دلتگتم
چقدر خواب به چشم ، نمی امد و نمی خوابیدم .
ولی این را همیشه از خاطرت بیرون مبر.
به جز حضور تو هیچ چیز این دنبای بی کران را جدی نگرفتم . حتی عشق را
دل تنها : از ساعت متنفرم .
این اختراع غریب بشر که مدام ،
جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی یادم میکشد.
درباره این سایت